هیچ کدام از ما شاهد چهار جنگجویان غواصی به سمت ما از پوشش آفتاب ظهر. متوجه دنیای دیگر سر و صدا از موتور، خشک مسلسل آتش سر و صدا و به طور ناگهانی از هم پاشیده شد فلپس و Ecclestone در مقابل من در ابر از خون و فلز، تا اگر از نارنجک در داخل کاکپیت خود رفته بود. من کبوتر به شدت در تلاش نومیدانه برای فرار از تهدید نهان، اما دیگر دیر شده بود...